محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه سن داره

نفس مامان و بابا

سفربه عسلویه

سلام پسر قشنگم عزیزدل من با مامان جون وخاله سیمین ودایی جان وزندایی رفت بود مسافرت.یه مسافرت یک هفته ای به مقصد عسلویه برای دیدن عمو مهدی و خاله حمیده خیلی عالی بود خیلی خوش گذشت جای بابا جان واقعا خالی بین راه از اصفهان وشیراز هم رد شدیم و جاهای دیدنی شون رو گشتیم. عسلویه هم عالی بود یک شهر زیبا و فوق العاده.با خاله حمیده وعمو مهدی خیلی به پسری خوش گذشت و همین طور به ما.خیلی مهمون نواز بودن.خیلی بهشون زحمت دادیم به قول محمدامین واااااقعااااا دستشون درد نکنه خیلی به پسری خوش گذشت خیلی خاطره دارم از این سفر ولی نمیشه همه رو بگم فک کنم عکس ها خودش گویاست         ...
1 اسفند 1393

اقای خوشتیپ تولدت مبارک

  تولد پسری ما اول ابان هست ولی ما به احترام محرم اواخر مهر براش تولد گرفتیم.تم تولد به انتخاب خودش ماشین ها بود. همه در تدارک یه تولد خوب واسه محمدامین خیلی زحمت کشیدن خاله مریم ,خاله سیمین وزندایی به ما خیلی کمک کردن از همشون ممنونم.اینم عکسای تولدنفس مامان بابا با تم مک کویین کارت دعوت پسر گلم که واسه مهموناش فرستاد ولکام کلاه تولد محمدامین جونم ریسه هپی تزیینات خونه   . میزعصرونه کیک تولد محمدامین وپرنیا جون کادوهای محمدامین شام دررستوران پسر قشنگم خیلی بهش خوش گذشتوقتی من وبابا رو بغل کرد وگفت این بهترین تولد عمرم بود...
1 آبان 1393

محمد امین به مدرسه میرود

پسر قشنگم روز اول مهر شاد وسرحال اولین روز مدرسه رو شروع کرد از همون اول دوست پیدا کرد خندید و بازی کرد مامانیباورش نمیشه پسر کوچولوش انقد بزرگ شده.نفسم امیدوارم همیشه موفق باشی ...
1 مهر 1393

پیک نیک

محمد امین جونم جمعه رفته بود پیک نیک یه جای خوش اب وهوا نزدیک دلیجان(نراق)اصلا لازم نیست بگم به گل پسرم چقدر خوش گذشت به نظرم عکس ها همه چی رو نشون میده اولین پروژه امین وپرنیا اب بازی والبته اب تنی توی استخر بود پروژه بعدی خاک بازی وخلق یه اثر هنری که خودش بهش میگه استخر   بعد از اون پیدا کردن یه دوست و مشغول بازی فوتبال که پسرم عاشقشه     در اخر تنها جایی که پسری تو اون اطراف کشف نکرده بون......................رد شدن از روی تنه این درخت حدودا صدبار   قربون این جوجه هام برم من ایشااله همیشه خوش باشین ...
28 مرداد 1393

کلاس اسکیت

پسر قشنگم چندوقتی میشه میره اسکیت نمی تونم بگم پیشرفتش خوب بوده یا نه چون متاسفانه کلاسشون خیلی شلوغه و مربی وقت کم میاره به همه برسه ولی خوب دیگه فعلا چاره ای نیست ما امیدواریم وضعیت بهتر بشه پرنیا جون هم میاد کلاس پسری مثل همیشه خیلی هوای دخترخالش رو داره محمد امین عزیزم ایشااله همیشه موفق باشی     ...
22 مرداد 1393

این روزها

سلام پسر گلم ببخشین مامان چندوقته نیومده اپ کنه اومدیم با تعطیلات عید فطر  با مامان فریده اینا رفتیم قالهر این چندروزا .....................هوا خیلی عالی بود     به پسری خیلی خوش گذشت کلی با پرنیا جون بازی وشیطونی کردن البته عمده بازیشون این بود که برن تو حیاط اب بازی وخودشونا موش اب کشیده کنن من وخاله مریم به راحتی روزی چند بار براشون لباس عوض می کردیم   اینم دوتا عکس ناز با عینک عمو رضا خیلی جینگول شدی عزیزززززززززززززززززم پسر قشنگم ایشاالله همیشه لبهات بخنده   ...
18 مرداد 1393

پیش دبستانی

پسر عزیزم داره وارد یه مرحله مهم توی زندگیش میشه رفتن به مدرسه مامان چندهفته درحال تحقیق بود تا یه مدرسه مناسب پیدا کنه و بالاخره هم پیدا کرد ولی مورد تایید باباجان قرار نگرفت ولی از اونجایی که مامانی خیلی به نظر باباجان احترام میذاره شمارو همون مدرسه ی که بابا دوست داشتن ثبت نام کردیم من خیلی با غیرانتفاعی موافق نیستم البته باباهم دلایل خودش رو داره که منطقیه البته اینم رو بگم که قرارشد برای موندن یا نموندن شما تو این مدرسه برا سال بعد من تصمیم بگیرم چون مامانی قراره با شما و مربی و مسئولین در تماس باشه نفسم اینارو واست نوشتم تا بدونی مامان وبابا واسه اینکه شما بهترین باشی همه سعیشون رو میکنن.خوشحالیم که مرد شدی وداری میری مدرسه دلم می...
2 مرداد 1393

تولدها!

هفته قبل تولد مامانی بود چون دو روز بعد هم تولد خاله سیمین بود یعنی جمعه تصمیم گرفتم جمعه همه رو واسه افطار دعوت کنم تولدمون رو هم باهم بگیریم خیلی خوش گذشت بخصوص به شما وپرنیا کلی بازی وشیطونی کردین الهی قربون اون دعا کردنتون برم سر سفره افطار  همه خیلی زحمت کشیدن دستشون درد نکنه زحمت این کیک خوشگل وخوشمزه رو هم عمو بهنام کشید   ...
14 تير 1393

ماجراهای دندان پسری

پسر قشنگم این روزا حال خوبی نداره دندون درد وتب  مامانش هم حالش زیاد خوب نیست بعداز یه هفته قرص خوردن ودرد وبی قراری رفتیم دندانپزشکی....مامان فریده هم باهامون اومد کلی توی راه دعا کردی که دکتر نباشه ولی دکتر اومد وبعداز معاینه شما گفت باید بازم قرص بخوری خیلی خوشحال شدی گلم الهی فدات بشم ولی اخرش که چی درهرحال شما راضی وخوشحال منم از شادی شما شاد..................خدارو شکر تو این یه هفته اصلا درد نداشتی بازم رفتیم مطب ایندفعه بابا داریوش که با دکتر دوست هم بود باهامون اومد کلی هم هوای شمارو داشت خیلی خوب داشتی همکاری میکردی ولی یه دفعه گریه ات دراومد و کلی گریه کردی مامانی هم پابه پای شما گریه کرد  خیلی حالم بد بود بالاخره ار...
4 تير 1393