ماجراهای دندان پسری
پسر قشنگم این روزا حال خوبی نداره دندون درد وتب مامانش هم حالش زیاد خوب نیست بعداز یه هفته قرص خوردن ودرد وبی قراری رفتیم دندانپزشکی....مامان فریده هم باهامون اومد کلی توی راه دعا کردی که دکتر نباشه ولی دکتر اومد وبعداز معاینه شما گفت باید بازم قرص بخوری خیلی خوشحال شدی گلم الهی فدات بشم ولی اخرش که چی
درهرحال شما راضی وخوشحال منم از شادی شما شاد..................خدارو شکر تو این یه هفته اصلا درد نداشتی بازم رفتیم مطب ایندفعه بابا داریوش که با دکتر دوست هم بود باهامون اومد کلی هم هوای شمارو داشت خیلی خوب داشتی همکاری میکردی ولی یه دفعه گریه ات دراومد و کلی گریه کردی مامانی هم پابه پای شما گریه کرد خیلی حالم بد بود بالاخره اروم شدی و قرار شد هفته اینده اخرین جلسه باشه بابا جان هم برای اینکه حالمون بهتر بشه بردمون هایپر خرید اخه هردومون عاشق خریدیم..................
جلسه اخر خودم تنها بودم اخه واسه باباجان کار پیش اومد کلی استرس داشتم ولی شما واقعا اقا بودی اروم نشستی تا کار پر کردن دندونت تموم بشه......الهی همیشه سلامت باشی مامان عاشقته یکی یدونه من